جمعه ها ؛
زمین ساکن و ساکت است...
به شانه بالا انداختن های خورشید فکر میکند...
جمعه ها من ساکتــم!!!
فکــر میکنم که . . .
چطوری میتوانم اخم هایت را پاک کنم؟
این بار شانه هایت را بالا ننداز....
این غروب لعنتی زودتر از این حرفا تمام میشود....
این شعر رو همین الان نوشتم برای مامانم ♥
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: خاطره های من ، ،
برچسبها:
.: Weblog Themes By Pichak :.